اشعار و داستان عزیز و نگار
اشعار و داستان عزیز و نگار علی شیر خدا را من بقربان محمد مصطفی را من بقربان داستان عزیر و
اشعار و داستان عزیز و نگار علی شیر خدا را من بقربان محمد مصطفی را من بقربان داستان عزیر و
شب چَره یَهتا کَل مَردی سحر موقع شِنه حَمّوم . حَمّوم دنج هَسّه و خلوت. هولّه –ش-لِواس در اورنه شِنه
خوشحال ترین مردم روی زمین آنهایی نیستند که هیچ مشکلی ندارند، بلکه کسانی هستند که یاد می گیرند چگونه با
خاطراتی مشترک از بچه های آخر دهه 50 و دهه 60 میدونم خیلی ها یادتون هست برای یادآوری و مرور
شرح حال یک الاغ هنگام مرگ آی آی … آی جانِ پیر! نا- مِ پیر- نا . مِ پیر
تِه دستِ هیمه و رَسِن بَوِردِه تِه قد نشا و خرمِن بَوِردِه اَتا دَم راحتِ دنیا نکرده
به نام خدا کَل و شیطون شیطون ، شیطونیواسه، خوایسه اِلت بوآره . بوته از ناتر جَده شِمه تا
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را