ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

تماس با ما

۴

خرداد

اشعار و داستان عزیز و نگار

اشعار و داستان عزیز و نگار

علی شیر خدا را من بقربان
محمد مصطفی را من بقربان


داستان عزیر و نگار

نگار خوانی در روستاهای مازندران و  روستاهای طالقان در گذشته و حتی تاکنون رواج خاصی داشته و دارد. نگار خوانی، داستان حکایت دلدادگی و دلبستگی عزیز و نگار طالقانی است که متولد روستای اردکان پائین طالقان می باشند  به جرات میتوان گفت که تمامی اهالی قدیمی، حداقل چند دو بیتی از دو بیتی های این داستان معروف را حفظ هستند و چه بسا در مجالس و شب نشینی های زمستان ، چندین بار آنرا از زبان بزرگان و نگارخوان های معروف، شنیده باشید

به نظر می رسد، عواملی مثل، شیوه مناسب ترکیب نثر و نظم در داستان، که اصل قصه به زبان محلی بسیار ساده بیان میشود و چون توسط داستان گو، قابلیت حذف و ویرایش مکرر را خواهد داشت، در نتیجه تکراری نخواهد بود و در طول داستان، دو بیتی های مناسب به فراخور مجلس، خوانده میشود. اینکه موضوع اصلی داستان، حکایت عشق و دلدادگی ساده و بی آلایش دو جوان هم ولایتی است، که اساس آن، در فطرت تمامی انسانها، مشترک است. اینکه سایر حواشی داستان، در تطابق با وضعیت روزمره مردم زمان خود بوده است، ولکن توسط گویندگان محلی، مطالب جذاب دیگری به آن اضافه شده است و … از جهات محبوبیت این داستان در بین مردم می باشد

هم چنین چون روستای سوهان، در مسیر راه مالروی اصلی، بین منطقه پائین طالقان و الموت و شمال کشور (ارتفاعات سه هزار تنکابن) می باشد، بخشی از داستان و در زمان حرکت نگار به بالاروچ الموت و قسمتی از حوادث در محل هائی رخ داده که اسامی قدیمی آنها، هنوز نیز در روستای سوهان رواج دارد، لذا به نوعی علاقه بیشتر به این داستان را، در این منطقه، باعث شده است.

جهت آشنائی با شیوه نثر و اشعار مورد استفاده، بخشی از داستان تقدیم می گردد

********************************* *********************************

عزیر و نگار، پسرعمو و دختر عمو هستند. از بچگی توسط پدرانشان برای یکدیگر نشان شده اند. بعد از مرگ پدر، آنها تصمیم به ازدواج با یکدیگر می گیرند. عزیر برای تهیه مقدمات به قزوین می رود. مادر نگار توطئه کرده و از خواهر زاده اش کل احمد، ساکن روستای بالاروچ الموت می خواهد که برای ازدواج با نگار پیش آنها برود. وی بدون رضایت دختر، نگار را به عقد کل احمد در می آورد. عزیز از ماجرا مطلع شده و و کل احمد عروس خود را به الموت می برد و عزیز به دنبال آنها، ماجرا های اصلی داستان عزیر و نگار می باشد


توت دار دره میانراه روستای سوهان

وقتی نگار وارد روستای سوهان شد دخترهای محل خبر دار شدند و از او یک سری مشق برای گلدوزی خواستند. نگار در زیر درخت توت (واقع در میان راه) با قلم برای آنها، سرمشق میکشید که عزیز از دور آنها را دید و این شعر را گفت
نگار جانم نشسته زیر توت دار
قلم انگشتکانش می کنه کار
قلم انگشتکانت نقره گیرم
سرزانو نهاده نقش تمام کار
 

 

 
منظره عمومی روستای سوهان به سمت کله سنگ و دانه خانی و الموت

سپس کل احمد کاروان را حرکت داد تا از روستای سوهان به سمت بالاروچ حرکت شود. آنگاه عزیز این شعر را گفت
نگارم کوچ کرده کوچ کرده
پشت بر سوهان رو به بالاروچ کرده
برادر شاطر و داماد جلودار
عزیز بیچاره را مفلوج کرده

 


دره دانه خانی، محل استراحت مسافران کوهستانی

در سوهان دختری به اسم بانو که دلباخته عزیز بود، با او ملاقات کرد. ولی متوجه شد که عزیز واقعا عاشق نگار (اردکانی) است و به شخص دیگری دلبستگی ندارد. سپس در زمانی که آنها به کوهستان دانه خانی رسیدند، عزیز این شعر را گفت
مسلمانان رسیدم دانه خانی
یادم آمد آن بانوی سوهانی
الهی بانوجان تو درنمانی
مرا رسوا کرد این اردکانی
 

 

 
منطقه کوهستانی الهو چال سوهان

بعدا حرکت کردند تا به کوه الهوچال (محل نگهداری گله های گوسفند روستای سوهان) رسیدند. یکدسته چهار ودار (گوسفند دار) از آن طرف می آمدند. عزیز تا اینها را دید یاد قاطرش، سمند، افتاد و این شعر را گفت
کوه بکوه می روم تنگه بتنگه
الهوچال ورور خدای زنگه
چهارواداران شما لنگر برانید
دل یار من از فولاد و سنگه

 


نگار چشمه، در دره ماله خانی

سپس از الهو چال به دره مال خانی رفتند، دره مال خانی آخرین منطقه طالقان است و بعد از آن، به الموت می روند. چشمه و آب جاری دره خشک شده بود. نگار که روی سنگی نشسته بود، از خدا تقاضای آب کرد و چشمه ای در آنجا پیدا شد. نگار چشمه هم چنان در دره مال خانی، برای کوه نوردان و گله داران، قابل استفاده است
 

 

 
سنگ نگار در بالای نگار چشمه

کل احمد با رفیقانش دیدند عزیز هم چنان به دنبال آنها می آید. تصمیم گرفتند اگر عزیز از کوه طالقان رد شد، عزیز را بکشند. نگار که صحبت های آنها را شنید، زیر سنگی که روی آن نشسته بود، نامه ای گذاشت و از عزیز خواست که دنبال آنها نیاید. وقتی عزیز به مال خانی رسید، سنگی که نگار روی آن نشسته بود، پیدا کرد و روی آن نشست. متوجه شد که زیر سنگ، نامه است. سنگ را بلند کرد و نامه نگار را خواند که نوشته بود
عزیز طالفان بر گرد و بر گرد
یار شیرین زبان برگرد و برگرد
ازاین بالا نیا کشته شوی تو
هزارن حیف جوان بر گرد و برگرد

 


منطقه کوهستانی ماله خانی، به سمت قله کوه خاس و الموت

عزیز نامه را خواند و در جواب گفت
نگار نازنینم آردکانی
سنگ سامان نیابی ماله خوانی
دلم ناید که نفریت کنم من
کوچکه روزگار و پویه بمانی
 

***************************************

فایل PDF متن کامل قصه جهت مطالعه و دانلود

[gview file=”http://www.elitvillage.ir/wp-content/uploads/2014/12/Aziz-va-Negar.pdf” save=”0″]

 

۴ نظر در “اشعار و داستان عزیز و نگار

  1. با سلام و احترام…

    خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عــــــالی و زیبا ،پر محتوا بود!دست مریزاد،فیض بردم.

    متاسفانه در این جامعه ی مُضحک به ندرت عاشــــق واقعی دیده میشود !!!درود بر عاشقان واقعی سرزمین ایـــــــــــــــــران اللخصوص (مـــازنــــدران)

    مازندران شهر ما یاد باد ***** همیشه بر و بومش آباد باد

  2. بهروز شمس‌پور گفت:

    اسمعیل جان سلام
    بسیار جالب بود. من در کودکی بارها این داستان عاشقانه را از دایی پدرم شنیده بودم . ممنون

  3. محمد گفت:

    با سلام و عرض ادب خیلی جالب بود واقعاً چیزی یاد گرفتم.پدر و مادرم آشنایی داشتند با این شعرها و داستان اجازه دارم تو وبلاگم از مطلب شما استفاده کنم

    1. منصوري گفت:

      سلام
      ضمن تشکر از شما بابت توجهتون نسبت به مطالب سایت دهکده الیت استفاده از مطالب سایت ترجیحا با ذکر منبع مانعی ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فيسبوک اینستاگرام تلگرام