پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت. اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است. او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد. پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند. پیر زن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.
دستهها
- آیین سنتی
- آیین دینی
- اخبار سایت
- اشعار و دوبیتی های محلی مازندرانی
- ایلت سرزمین موروثی ایرج پیشدادی
- جاذبه های طبیعی
- حدود جغرافیایی الیت
- داستانهای طنز مخ…تار
- دستهبندی نشده
- دل نوشته ها
- سرگرمی ها و ورزش های محلی
- شهدای منطقه کوهستان
- ضرب المثل های مازندرانی
- عکسهای خاطره انگیز
- گیاهان دارویی
- مقالات علمی
- مناسبتهای ملی
- موسیقی محلی
- نکته های پند آموز و خواندنی
- واژه های محلی مازندرانی