دل نوشته ای دیگر از آقای علی میردار منصور پناهی
بنا به پیشنهاد دوست عزیزمان این دل نوشته ها بصورت سریالی و ادامه دار برای وبلاگ ارسال میشود که عیناْ برای شما عزیزان به نمایش در می آید .
هِزار کُوش بَوو
من و همه و همه خاطراتی که از دوران نوجوانی و جوانی دارم. کاش دیداری دوباره با همه بزرگانی که در حال حاضر تنهایمان گذاشتند بود؛ نه در قیامت بلکه همین روزها. من هم مثل “حسین پناهی”چشمارو میبندم ولی خاطرم رو ول میکنم تو پیچ و خم همه گفته هایی که از گذشته و گذشته و گذشته دارم.
وسعت دنیا برایم به وسعت دیدی بود که چشمانم از حریم محدود اطرافم به من نشان می داد. چقدر الیت بزرگ بود. رودخانه الیت چقدر پُرآب و چقدر خروشان بود. قلاب ماهی گیری را دور از چشمان مادرم از پشت در پستوی خانه گِلی مان بر میداشتم. (خانه ای که اکنون تنها خودش مانده و همان تن پوش مندرس و پاره پاره گلی اش) پاورچین پاورچین از اتاق و از خانه دور می شدم و با لذت بچه گانه ای که بار دیگر با اینچنین فراری تجربه می کردم به سمت مسیری که از چشمه محل میگذشت به راه می افتادم.
با اطمینان از این که مادرم روز گذشته در تنور کنار خانه “خاله خانم بزرگ” (که هنوز هم بزرگ دل من است) نان پخته است و آن لحظه آنجا نیست، با خیالی آسوده میرفتم و میرفتم.
بلندای خانه نیمه ساخته مشهدی هدایت توپا ابراهیمی برایم به بلندای برج میلاد بود. هنوز اشکال منظمی که با به هم پیوستن چوب ها در دیوار این خانه بوجود آمده بودند را به یاد دارم. دودی که از لوله بخاری طبقه زیرین این منزل خود را از گرمای سوزان داخل بخاری هیزمی آزاد کرده و به سمت آسمان شتاب داشت را در حال حاضر در خاطرم می بینم.
لحظاتی بعد ترسی دیگر بر دیواره های قلبم با مشت می کوفت. ترس از این که دایی مشهدی اسدالله مرا نبیند. حق داشت تا مانعی برای رفتن من و مثل من به رودخانه محل باشد. همه ما خاطره تلخ او و همسرش را به یاد داریم. “موسی” پسر نازنینی که دوست صمیمی برادرم بود. بعدها فهمیده بودم که چرا خاله جمیله و دایی مشهدی اسدالله آقا نوروز (برادرم) را اینقدر دوست دارند. از لابلای تیرهای افقی در چوبی حیاطشان به دنبال لحظه ای بودم تا از آنجا بگذرم. نفس راحتی کشیدم. حالا رسیدم به کنار دیوارهای سنگ چینی که خاک و گل سنگ های آن را به هم پیوند داده بود. دیوار منزل مشهدی صادق حیدری.
به قول حسین پناهی:”چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان، نه به دستی ظرفی را چرک میکنند، نه به حرفی دلی را آلوده، تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت……” آری از نقطه شروع تا آن لحظه از تمام کسانی سخن گفتم که حال جز بزرگ دل من همه از ما دور هستند. دور از ما و ….
ادامه دارد.
لطفا نظرات خود را از ما دریغ نفرمایید
برچسبها: نوشته های دوستان
۱۰ نظر در “دل نوشته دوستان”
یادمان باشد که: در خسته ترین ثانیههای عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست…
موفق باشی دوست عزیز.
This is just the perfect anwser for all of us
گذشت زمان آدمی را پیر نمیسازد ,بلکه ترک آرمانها و کمال مطلوبهاست که ما را فرتوت و افتاده میکند
چند روز قبل مورخه ۲۲/۴/۹۱ به الیت رفتم .در فاصله چهار روز وجب به وجب الیت را گشتم تا حد امکان از خاطرات و نام مکان ها و… برای اشکان تعریف کردم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن. محل خلوت -ون دار تنها- گردگلک بدون چراغ و… خانه هایی که چون قارچ سر برآورده و خالی از سکنه هستند وبیشتر هم در تملک غریبه ها هستند . در فاصله همین زمان کوتاه هوای افتابی-مه آلود-بارانی و… را تجربه کردم وای چه صفایی داشت.همیشه فکر می کنم اولین باری است که این مناظر را می بینم.شما و همه دوستان را به یاد اوردم .
الیت, بهشت جاودان
(( به ترتیب حروف الفبای نام شاعر در ابتدای چهار بیت اول به عنوان امضا ))
طاقت دوری ندارم از گلستان الیت شرحه شد دل در هوای باغ و بستان الیت
از هوای دلکشش گردند زنده, مردگان و ان یکاد از این همه خیر فراوان الیت
لیله المعراج پیغمبر, تو گویی آمده است چون گشاید چهره مهتاب فروزان الیت
با همه جاه و جلالش هست دریای خزر قطره ای از آبشار کوهساران الیت
آرزو دارم چو پژمردم, بیارامد تنم در میان دامن گرم گلستان الیت
تا ابد ماند بهشت ما به دنیا جاودان چون خدا باش هوادار و نگهبان الیت
تاریخ سرایش: بهار ۱۳۷۲
موسی همکلاسی خوب ما . یادم میاید او را با کیفی که به صورت همایل بردوش خود می آویخت . باقدی بلند و قدم های بزرگ از من و دوستانم (نوروزمیردار, ایرج توپا اسفندیاری,باقر حیدری…) همیشه پیش می افتاد و جلوتر بود و چه زود هم به مقصد رسید.
I might be beating a dead horse, but thank you for psoitng this!
از مطالب خوب ،علی آقای میردار لذت بردم، بسیار دلنشین و ادبی بود و با اینکه من و امثال من اون فضا را زندگی نکردیم ولی آنقدر خوب توصیف شده که بتوانیم درک کنیم و خودمان را در آنجا ببینیم.
Your post has lfited the level of debate
With all these silly websites, such a great page keeps my inrtenet hope alive.