خیز تا برکلک آن نقاش جان افشان کنیم
کین همه نقش عجب بر پرده پرگار داشت
«گزارش صعود به قله ی ۴۲۰۰متری زرین کوه»
رهسپار صعودی سخت با همنوردان بر ستیغ پرشکوه وبا صلابت زرین کوه با ارتفاع ۴۲۰۰متری هستیم.شب چهار شنبه چهارم تیرماه نود و سه است.همراهی فیروز قاسمی همواره ستودنیست ،همراه با فرزند رشید و با اخلاقش ایوب.تب بازی فوتبال بین ایران و بوسنی بعد از شکست تیم ملی دیگر فروکش کرده است،هرچند از ارزش های تیم ملی چیزی کم نشده بود،به دلیل دفاع جانانه بازیکنانمان در مقابل تیم قدرتمندی چون آرژانتین و اما زندگی ادامه دارد و شوق و امید به فردایی دیگر.
فیروز وقت شناسی جزئی از فرهنگش شده است.با ایوب در جلوی سینما هجرت کرج منتظرم است.خریدها را نیز انجام داده است .ساعت ۱۱شب است .جلوی سینما هستم . سلام و احوالپرسی وحرکت با ماشین خودم .جاده کرج –چالوس،
۱۵۳ کیلومتری است و ما باید در ۴۵کیلومتری چالوس قبل از رستوران همسفر یعنی دزبن به سمت چپ و در جاده ای کوهستانی بالارویم که بیشتر این جاده کوهستانی ،آسفالته است.پرپیچ و خم و پرفراز.عبوردر جنگل و در دل شب و شب از نیمه گذشته که به روستای کوهستانی الیت می رسیم.با روی باز دایی علی اعظم در وقت بی وقتمان به استقبالمان می آید و ما را بکلی شرمنده اخلاقش می کند.سه تن از دوستان،محمد رضاتوپااسفندیاری،مقداد و منصور توپاابراهیمی از چالوس زودتر رسیده بودند و من خسته تر از همه به دلیل رانندگی .استراحتی کوتاه وآنگاه خواب.ساعت هفت بامداد است.همنوردان آماده اند برای حرکت. یکی از گروه های کوهنوردی کرج با برنامه ای گلگشتی دیر تر خواهد آمد و دایی علی اعظم که منطقه را همچون کف دستش می شناسد بزرگوارانه و متواضعانه در خواست بنده را مبنی بر همراهی آنان می پذیرد و با درایت و هوشمندی تمام راهنمای محلی دیگری با ویژگی های خودش که او هم فرزند کوهستان است را معرفی می کند.می شناسمش .دایی قنبر توپااسفندیاری که هرچه از اخلاق نیکش ،از مهربانیش بگویم کم گفته ام.پیشتاز گروه و جلوداراست. تا پایان برنامه خم به ابرو نیاورد و فوق العاده بود. هم آمادگی جسمانی و هم آمادگی روحی و کوله باری از تجربه از کوه های اطراف را با خود دارد. کلنگی خاص با خود دارد با دسته ای چوبی و می داند که یخچال های بزرگی در پیش رو داریم وخطرناک که با یک غفلت ممکن است به قیمت جانمان تمام شود.از دل الیت گذر می کنیم، خانه های روستایی لت به سر،خانه های نوساخته و و ویرانه ای هم.
فاصله الیت تا دلیر کوتاه است.صعودمان را اینبار می خواهیم از دلیر داشته باشیم.نیم ساعتی طول می کشد تا به دلیر می رسیم.از محل عبور کرده و در جاده به موازات رودخانه در حال حرکتیم و روبروی ما قلل زیبای لشگرک کوچک و بزرگ. به للا پل(lala pel (می رسیم.بعد از پل ، چشمه ای با آب سرد و گوارا.توقفی کوتاه داریم و گرفتن عکس از اطراف.
اولین شیب تند آغاز می شودو بیش از ۱۲ شیب تند در پیش رو است.برخی طولانی و کوتاه و برخی هم بسیار نفس گیر.شیب اول که در مسیرش درختان و درختچه هاست تمام می شودو روی یالی حرکت می کنیم که نسبتا”ملایم است. اینک روستاهای زیبای دلیر و الیت در پس پشتمان با چشم اندازی گسترده تر و زیباتر.
گاوها در بالا دست مشغول چرایند و زمین سبزه زار و پرعلف.بعد از پایان مسیر یک ساعته بدون شیب،شیب دیگری دوباره روی یالی دیگر آغاز می شود.گونه های گیاهی متنوع در اطراف مان قابل وصف نیست.به چشمه هفت خنی با مسیری صعب العبور و خطرناک در انتهایش می رسیم.این چشمه از چند نقطه آن آب از دل زمین بیرون می جهد و تبدیل به رودخانه ای می شود که به یخچال سمت چپش می پیوندد و سپس به رودخانه سرچشمه گرفته از کوه های لشگرک که از سمت راست روستاهای دلیر و الیت می گذرد و به رودخانه چالوس و نهایتا به دریای خزر می ریزد.
نهار را در کنار چشمه با دم کردن چای با آویشن کوهی چیده شده می خوریم و می نوشیم.هرچند هوا خنک و دلپذیر است ولی آفتابش سوزان است و سایه ای نیست تا در پناه آن دمی بیاساییم.ساعت ۱۴بعداز ظهر است.همنوردان آماده حرکت هستند تا شب در پایین تر از دریاچه سه برار(سه برادر)بمانیم.
تند ترین شیب ها از چشمه هفت خنی به بعد است.پس از طی مسافتی از وسط دو دیواره سنگی با ارتفاع زیاد عبور می کنیم و شیب تند دیگری باز در مسیر.با سختی و حرکتی بسیار آرام شیب تمام می شود و اینبار توقفی بیشتر.مسیر مشخص است و مالرو،هرچند از گوسفند سرای سال قبل جز سنگ چینی از آن خبری نیست.دایی قنبر جلودارمان است و محمد رضا پشت سرش. خرس با توله هایش در فاصله ی ۲۰۰متری از چشمان تیزبین محمد رضا دور نمی ماند و همه نگاه ها را یه سوی خود جذب می کنند.لذت می بریم از حیات وحش مان و از صدای مرغان کوهی(کوکرک).زندگی حق مسلم هر موجود زنده ای است اگر بگذارند!
عقب دار گروه هستم و خسته تر از همه با فاصله ای یکساله و آن هم در مسیر صعود به قله ای با شیب های تند و اما همنوردان خوشبختانه همگی سرحال و پرانرژی.می رسیم به اقامتگاه شبانه مان با گون های بزرگ و گلهای رنگارنگش وسنگ چینی توسط چوپانان نزدیک دریاچه سه برار.شام را در داخل سنگ چین می خوریم.دایی قنبر هم زحمت زیادی برای در امان ماندن ما از سرما می کشد و آن هم جمع آوری گون های خشک از سال قبل.چراغ روشنایی نداریم .هوا کاملا” تاریک شده است.گون ها برای گرما،دم کردن چای و روشنایی شعله ور می شوند ودر پایان شب آواز خواندن بچه ها. هر یکی در درون کیسه خواب خود جای می گیرند تا سردتر شبی از سرما و وزش باد را در سنگچینی با اجاقی سرد به صبح برسانند.هوا هم بس ناجوانمردانه سرد است و بسترها ناهموار.به هر قیمتی تا صبح سر می کنیم.
صبحانه آماده می شود.با پنیر و نان و مربا و خامه و سوپ به جای مانده از شب قبل که گرمش کرده ایم و عجله ای به درستی و منطقی برای صعود به قله چرا که بعد از صعود هم راه درازی در پیش داریم.دریاچه را می بینیم.جز قسمت کمی از دیواره هایش بیشتر نقاط آن پوشیده از برف است.بیشتر مسیر های عبور اینبار نیز یخچالی است و پر خطر.دایی قنبر با کلنگ مخصوصش مشغول ایجاد جای پا در مسیر برف و یخ روی یخچال هاست.نگران تک تک بچه ها هستم.تجهیزات کافی ندارند،بدون کلنگ،بدون یخ شکن و گرامپون ولی اکثرشان تجربه عبور از چنین مسیرهایی را داشته اند حتی با کفش های نامناسب.همگی فرزندان کوهستانند .تجربه ای برای صعود بعدی و اینکه در هر شرایطی نباید صعود کرد.ضرورت گذراندن دوره برف و یخ،کوه پیمایی،سنگ نوردی و….
روی یالی قرار می گیریم که طالقان و مازندران را از هم جدا می کند و آخرین روستای طالقان یعنی ناریان و برخی روستاهای دیگر طالقان از دور نمایان است.به آرامی حرکت می کنیم . خستگی از چهره تک تک مان نمایان است . برخی از همنوردان از جمله خودم فسیل صدف دریایی پیدا می کنیم .فرض ما این است که روزی این قله زیر آب بوده است.
مهندس مقداد جوان اولین صعودش هست،آن هم به قله ی ۴۲۰۰متری که این توانمندی او قابل تحسین است.
به قله رسیده ایم.هر چند تنها نیستم و عزیزان همنورد با منند ولی جای دوستانی که کوه را با آنان آغاز کردم ،خالی می بینم.یاد شعر زیبای سیمین بانوی شعر و غزل فارسی خانم بهبهانی می افتم که«هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»:
به قله رسیده ام تنها گروه رفیق راهم کو؟
شب است اسیر کولاکم چراغ پناهگاهم کو؟
و البته همگی شاد از صعودی موفقیت آمیز سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» را سر می دهیم.ساعت یازده و بیست و پنج دقیقه است.خستگی تا اندازه ای بدر می رود.بوسه ای بر ستیغ شکوهمند زرین کوه می زنم و همگی به طرف شرق قله زرین کوه بر روی یال آن در سراشیبی نسبتا”تند و سنگلاخی سرازیر می شویم.برف و یخچال در سمت چپمان قرار دارد.ساعت یک بعداز ظهراست. به گته نمه چال (نمه چال بزرگ)می رسیم.در سمت راستمان برای دسترسی به شیطون کربنک و لان کربن و نهایتا” گوسفند سرای اسبرو مسیر سخت و خطرناک تری را پیش رو داریم.به اندازه کافی استراحت کردیم.خوشبختانه هیچکدام از بچه ها مشکل خاصی ندارند.از بالا جاده کوهستانی ،بخشی از الیت و مسیر برگشت تا اندازه ای مشخص است.در برگشت دو مسیر وجود دارد . مسیر اول که کوتاه تر است انتخاب می شود اما با آمدن مه غلیظی از پایین کار مشکل می شود و راه را گم می کنیم.یخچال شیب تندی دارد و خطر فوق العاده زیاد است.با برف کوبی و یخ شکستن دایی قنبر نیم ساعتی پایین می رویم ولی تصمیم به برگشت می گیریم.با مقداری بالا آمدن مسیرمان را به سمت چپ کج می کنیم و مسیر دوم را انتخاب می کنیم .مسیرها همچنان یخچالی هستند و با احتیاط گام برمی داریم و دایی قنبر و فیروز با احساس مسئولیت بیشتری راه را باز می کنند.پس از طی مسیری به طرف شرق قله اینک بالای شیطون کربنک هستیم که در پایین قرار دارد و به دلیل مه گرفتگی پیدا نیست.به آرامی و با احتیاط هرچه تمام تر پایین می رویم.اساسی ترین مشکل علاوه بر وجود یخچال ها در مسیر نامشخص بودن راه است.هیچ اثری از راه برگشی وجود ندارد و این به دلیل عبور کمتر کوهنوردان در چنین مسیری است.وقتی با مشقت و سختی زیاد به پایین می رسیم ،تازه متوجه خطرات مسیرمان می شویم یعنی رو به گته نمه چال در سمت راست و چپ ما یخچال های عظیمی می بینیم که در صورت عبور از آنها معلوم نبوده است چه سرنوشتی در انتظارمان بوده است و این موفقیت را در درایت ،تجربه و شناخت و حضور پر ثمر دایی قنبر می بینیم.
اینک به منطقه سرسبز و پر آب و علف می رسیم.در سمت راست شیطون کربنک(کربنک در زبان یا گویش مازندرانی به معنی غار کوچک)قرار دارد که همیشه مامن و پناهگاه طبیعی چوپانان و کوهنوردان از جمله ما در صعود از مسیر الیت بوده است که معمولا شب ها می ماندیم یا در برگشت استراحتی مختصر اما اینبار به دلیل زود رسیدن و تاریک نشدن هوا ترجیح می دهیم در آنجا توقفی نداشته باشیم.همچنان به پایین می رویم و طولانی بودن مسیرموجب می شود که حرکتمان کند شود.اکثر دوستان موافق صرف ناهار در گوسفند سرای اسبرو هستند.چشمه زیبای سیاه چشمان راهمچون آبشاری خروشان از دور و با طول بیش از ۱۰۰متر می بینیم.کم کم به گوسفند سرای اسبرو نزدیک می شویم و بر روی سنگ ها نمک برای گوسفندان ودر مسیرمان رودخانه و استقبال سگ های گله و چوپانان و تلم(وسیله ای برای کره گرفتن) و گوسفندان.
وارد گوسفندسرا می شویم.ساعت هم شش بعدازظهر است.پذیرایی گرمی از ما همراه با ماست،کره،چای و نان کلوا(نان قرصی بزرگ پخته شده در زیر خاکستر آتش در داخل تابه)می شود و ما از این همه صفا،صمیمیت،خلوص میزبان شرمنده می شویم و چه زیبا سروده است نیمای بزرگ:
به به از آنجا که ماوای من است،
وز سراسر مردم شهر ایمن است!
اندر او نه شوکتی ، نه زینتی
نه تقید، نه فریب و حیلتی .
به به از آن آتش شبهای تار
در کنار گوسفند و کوهسار!
از اسبرو تا الیت راه مالرو کاملا” مشخص است و دارای پاکوب و راحت.به موازات رودخانه و در بالاتر از آن به طرف شمال در راهیم و آبشار بزرگی هم سمت راستمان در آن طرف رودخانه در منظر نظر و سه پله ای.کم کم فاصله مان از رودخانه بیشتر و بیشتر می شود.به کیت گردن می رسیم و الیت و دلیر از دور نمایان است و جاده اش که به۴۵ کیلومتری جاده کرج –چالوس منتهی می شود. شیب ملایم مسیر از کیت گردن تا رودخانه کمتر از یکساعتی طول می کشد و با گذر از پل رودخانه در الیت هستیم .ساعت نه شب است.از همنوردان(منصور و مقداد)جدا می شویم و پس از دیدن دایی علی اعظم و پدر بزرگوارشان واستراحتی مختصرو صرف نان وپنیر و چای و خداحافظی با دکتر محمدرضا توپا اسفندیاری به اتفاق فیروز و ایوب قاسمی راهی کرج می شویم.
نکته ها:
1-بهترین زمان صعود به قله زرین کوه در پایان تیر ماه یا اوایل مرداد ماه است.
2-تجهیزات ضروری در چنین صعود هایی لباس گرم وچادربرای اقامت شبانه وکلنگ،طناب کوهنوردی،گرامپون یا یخ شکن در عبور از مسیرهای یخچالی است.
3- با توجه به اینکه مسیر مشخصی در صعود و یا فرود در مسیر رفت و برگشت الیت به قله و بالعکس از گوسفند سرا تا قله وجود ندارد و احتمال مه گرفتگی ،گرفتن راهنمای محلی ضروری است.
By: حسین توپا ابراهیمی
۸ نظر در “«گزارش صعود به قله ی ۴۲۰۰متری زرین کوه»”
ضمن تبریک به اعضای گروه به همه دلیریها و الیتیها واجب کفایی است که یک بار هم شده زرین را فتح کنند
سیو-اسپه-بشتمه-شه-دوش-باره
جوونی -پا-بزومه-دیوغاره
زرینکوه-بورم-با-شادمانی
شاید-پدا-کنم-من-شه-جوونی
یادش بخیر سال ۵۴یا۵۵به اتفاق آقامومن بایک پاکت بیسکویت ویک رادیوی کوچک ویک دوربین عکاسی کوچک و ناهار در اتاقک پیش عمو علیمردان و زردگوله وکوچکک نمه چال وکته نمه چال و مومن سه کنج ومن تنبل در کته نمه چال
بهترین وغرورآفرین ترین خاطرات جوانی است
خسته نباشید وپوینده
سپاسی به عظمت و بزرگی زرینه کوه محضر مبارک و پرافتخار عمو حسین توپاابراهیمی و همراهانی که شالوده و سنگ بنای همدلی را پایه گذاری کرده اند . امیدواریم قله های آرزوها یتان را همچون زرینه کوه فتح نمایید.
درتابستان ۹۲ با اتفاق چند تن از عزیزان از راه اسپرو به نمه چال رفتیم و یک شب هم در کنار دریاچه ماندیم . ضمن شگفتی ازخلقت خداوند. وجود گونه سنگ کنگلومرا یا به زبان محلی(وردیک سنگ)و سنگواره ها مربوط به جانوران صدف دار درقسمت جنوبی نفت چاک بیانگر حیات آبزی درگذشته بوده ومشاهده سنگواره در آن ارتفاع ما به حیرت انداخته است.
………………………………………………………………………………………………………
(انشاالله شما عزیزان صعودی بر فراز قله های افتخار و تعالی داشته باشید)
………………………………………………………………………………………………………
amlak-elitariana.ir
با سلام :
خــــــــــــــــــدا قــــــــــوت بر کوهنوردان، قوی دلان دلیــــــــــــری و الیتــــــــــــــــــــی ! احسنت
زنده باشید و پایدار
الت تا سنگلی ره شو بو ارم افتاب ت نمه چال لو بوارم
نمه چال تا رجه ره دو بوارم سه کنج کوتی تک من خو بوارم
«م.سسریک»
با سلام و تجدید ارادت به محضر دوستان .آقای اسکندر میر دار به خاطره ای اشاره داشتند که ذهن مرا نیز تحریک کرده به شوق آوردند. آره !یادمه با دست خالی و پوشش تابستانه رفتیم . شب رو اسپرو ماندیم صبح تنها چیزی که به پوشش ما افزوده شد دو تا کلاه نمدی بود که هردو را در «لان بن سر » جا گذاشتیم و اصلا یاد مان هم نیامد که کلاهی داشتیم زیرا بعد ها چو پانان پیدایش کردند.حتا غذا هم با خودمان نبرده بودیم .ابتدا وارد« سنگلی و شمس اله یرد » شدیم .از دامنه ی «نرلا» با لا رفتیم و با اندکی توقف در »نرلای گردن»خودرا به گته بن سر رساندیم. با درنگی در محل «اتاقک» منزلگاه تابستانه ی بره بانان و صزف نا هاری که خورشتی از قورمه و گوشت بره داشت ابتدا به کوچکه نمه و بعدبا بالا رفتن از زرد گله دوباره به کوچکه نمه و سپس به گته نمه رفتیم وبا فتح سه کنج همان شب به الیت باز آمدیم .رادیو دریا ترانه پخش می کرد .ساعت یک روی تمار های «گته نمه» بودیم ویادمه عهدیه ترانه ی «سرم هرچی میاره می گم عیبی نداره » را می خواند وبتی «عروسک شکسه» را اجرا می کرد .در آن بلندا وجود رادیو واقعا نوبر بود .شنیدن برنامه های راد یو در یا ، در آن ارتفاع لذتی شگفت را در جسم و جان جاری می کرد . عکس هایی هم کرفته بودیم که امید وارم تو آلبوم آقای میردار باشه چون مال من بر اثر حادثه ای نابود شد .یاد آوری این سفر پرخاطره پس از حدود چهل سال هنوز برای من حلاوت خاصی داره .دوستان مزاحمت ما را ببخشایتد ،باقی بقای عمر شما.
سلام. خوشا به حال شما همنوردان و کوهنوردان عزیز . انشاء الله توفیقی بشه با هم دماوند یا شاهوار بریم. خوش باشید. در پناه حق.
درود بر محضر همه شما عزیزان از دلیر و الیت که با نظرات وخاطرات ارزشمندتان ما را در ادامه صعود های کوهنوردی مصمم تر از گذشته می کنید ودلگرم تر.ورزش کوهنوردی راهی برای برون رفت از معضلات اجتماعی مبتلا به جوانان،نوجوانان در منطقه خودمان می تواند باشد و شکوفایی تن و جان و آبدیده شدن در برابر سختی ها.خوشحالم که از دلیر هم گروه های کوهنوردی فعال داشتیم و داریم که در صعود های مختلف از جمله دماوند برخود و ملاقات داشته ایم.قطعا”در برنامه ها، صعود به دماوند را خواهیم داشت و افتخاریست همراهی عزیزان کوهنورد بویژه آقای فراز عزیز..سپاسگزارم از همه شما عزیزان و مدیریت ارجمند سایت برادر ارجمند جناب آقای منصوری.
خسته نباشید دلاوران کوهستان