برای اولین بار سالنامه محلی کلارستاق در چالوس به اهتمام نویسنده،روزنامه نگار و پژوهشگر فرهیخته آقای مومن توپاابراهیمی به منظور احیا،حفظ و پاسداشت فرهنگ بومی منطقه کلارستاق استان مازندران به زودی چاپ می شود.
از ویژگی های برجسته آن :
مفاهیم سالشناسی،رویداد های تاریخی ،مناسبت های مختلف ،رویکرد گردشگرانه (اکوتوریسم)، ادبیات شبانی منطقه ،تقویم هجری شمسی،قمری و میلادی به همراه سی قطعه عکس از مناطق مختلف کلارستاق از دشت تا کوه.
علاقه مندان به پیش خرید و تهیه آن می توانند به شماره های 09126603662و09121996467تماس حاصل نمایند.
By : حسین توپاابراهیمی
پیش سخن
یک چند وعده کرده بودیم([1])به همراه شما همسفران مشتاق، گلگشتی در حریم زمان و سالیان و روز گاران داشته باشیم. پس دستان مان را با بند مهر به هم گره می زنیم تا نخست از بام کلارستاق یعنی کوهستان و کلار دشت، همراه با زلالی و موسیقای رود ها ی دوگانه ی آن از سرچشمه تا میان بند وبیشه زاران ببرنشان به دشت بتازیم، سپس سواربر سمند یکه تاز مه و ابر پرباران که سردآب رود و چالوس رود را گاهواره ای جاو دانه و پیوسته اند به مراتع و مزارع سرک بکشیم و این هردوان را ارج نهیم که رشته ی الفت از موج دریا تا اوج کوه هایند و از منبع تا مقصد با نام نامی آب، هر فراز و فرودی را آبادان داشته اند و آبادگران پروریده اند و دانشی مردمان.
هم اندیش گان و همراهان مشتاق را آرمان چنان بود که گسست حلقه ی فصل را از حال به دورافتاده ی پریشان احوال به وصل، از زنجیره ی گذشته ی پر مقال، ای کاش امکانی فراهم می آمد . از این روی نگارنده را سعی برآن شد تا چنین گشتاری در حریم زمان، به سیره ی پیشینیان باشد در احوال شمار روزان و شبان که همسوبا سلوک زمان ، سالانند و ماهان در قلمرو دردانه ی« شیراندران» و زاویه ای از رستمدار و رویان، آنجا که به کلارستاق نامی شد در میان نام آوران.
و اینک در ساحل دریایی خروشان چنان ایستاده ایم که در منظر نظر جنگل، میان بند و کوهستان را در دیدرس دیدگان داریم و دو رود خانه ی خشماگین را که از کدورت زمانه، چینی پرچین برابروان دارند. در دوسوی کلارستاق که یکجا و یکسره کلارشهر، چالوس شهر و مرزن شهر را در میان دستان و آغوشان دارند.
این دو رود هر چند از شرم آلایش، پرده ی کدورت به رخ کشیده اند اما زمزمه و موسیقای دیرین را همچنان بر زبان دارند و دید دیدارگران را به سر چشمه فرا می خوانند،تا در واپسین نگرش، پلشتی پستا را، با زلالی و صفا ی بلندا به بینشی بینا بنگرند، آری سر چشمه، آنجا که شناسه ها و ستاک و بنمایه های واژه «فرهنگ »را مادری کردند و گاهواره ی پرورش هویت باشندگان بودند و اکنون با دریغ و هزار افسوس که بند از بند هر واج این واجه با شبیخون بیگانه ای گسست. بیگانه ای که خود خانه را برای او آراسته و پیراسته کردیم تا کرم کرده گام زنان از رواق منظر دید گان ما عبور کند و خانه، خانه ی خود کند چرا که سالیانی نه بس کوتاه دل غافل از آنچه که خود داشت زبیگانه تمنا می کرد. اکنون سوار بر سمند خیال از دشت و دشتستان تا کوه و کوهستان با دوش و جهش می تازیم ، به دیدار باکره ای می رویم که زمانی شمار روزگاران و مهان وسالان را ازببیشه زاران پلنگ آشیان دشت تا گذر گاه مهیب «دربند»و «پولاد کوه»تا پولاد کولت …و از آنجا تا قله ها که چشمه افشان و آهوان و کره اسبان یلخی را چراگاهانند، شاید قدمی به وسعت گام موران برداریم و اندکی از نامواژگان روزگاران بدان گونه بگوییم که در پاران و پیراران آنان را زبانزد بود.
م.ت.ا
دیباچه
«دگربه پای مه و مهر اگر جهان گردیم به صد چراغ نیابیم آنچه گم کردیم»
حکمی بر تمام تاریخ سازان و ارباب قلم و اصحاب هنر و تمام افرادی که از خود یادگاری در جهان می گذارند حاکم است و آن این که صاحبان آثار یا بر فراز اثر ایستاده اند که بشکوه مردانی هستند و یا به موازات اثر خویشند که ارادت دیگران را بر می انگیزند و یا از ساحت اثرخود نا پیدا تر ،که دریغ از نهاد بر می آورند .
آنان که بر ملکوت آثار خود به جهان می نگرند ،حیثیت خاک و خاکی نهاد ها را به بالا می برند و به کانون حیات دیگران گرمایی جان بخش نثار می کنند . اما اگر بخواهی ندانسته به کره ی خاکی آیی و ندانسته از کنار شطرنج زندگی آرام بگذری ،خطری نکنی ،انگار مرده ای به مأموریت در میان زندگان آمده آهسته و بدون هیچ تغییر بساطت را بر می چینند، تنها به تعجبی بسنده خواهند کرد وبس.
چه بسا کسانی به انگیزه ی پدید آوری به شیوه ای شگفت بر صدر مجلس تاریخ نشسته اندو چنان تندیس شان گرم و پر حرارت به آدم خیره می شود که نا خود آگاه ،تعظیم می کنی و به قدرش احترام می گذاری ،غافل از اینکه هزاران سال پیش بوده است و بسا کسانی که در کنارت عمری به همسایگی به ظاهر زیسته اند ،نه خلقی نه ابداعی نه حرفی ،نه،نه،نه،نه….. بدون اینکه سایه به سایه ، همسایه اش بویی ببرد ناگاه از نفش می ایستد و زندگی همچنان بدون او جاری است حتا فرزندانش نبودش را احساس نمی کنند.
در زندگی این گونه آدمیان ،همه چیز از هستی باز می ایستد ، گویی کوچه های زندگی شان را باد لیسیده است .حتی مرغی دست آموز نیز در کنار در خانه چمپاتمه در خاک نمی نشیند که به ظاهر رهگذری خیره شود تا اتفاقی افتاده باشد.
اما جای بسی سر بلندی است که از میان این همه بزرگ و کوچک ،با انگیزه به موطن و بی خیال از تمام هستی ،کسی از بالای شلوغی و حواس پرتی ما ،سر بر می آورد آن هم هوشمندانه با ستیزی واقع بینانه به بیان واقعیت و خیال که در او موج می زند ،جانی تازه به کالبد فرهنگ فراموش شده ی ما می دمد و با هیزم خرد و دلداد گی فرهنگی ،تنور فسرده ی منطقه ای را که سرا سر کوه و کوهستان است گرمایی می بخشد آشنا ،نرم و افسونگر. او فرزند این جلگه و کوهستان است و سراسر فریاد چوپانان و سر گالشان عمق جنگل ها و فراز کوهان از «الاتک»تا الانه سر،از«چالنی »تا«چاری» از «چارو» تا «کندرو» ،«اسپرو» حصار چال ،حسن سره و…
اگر در هوای بارانی ذهن رستمداریان و رویانیان ،پاییزی از راه می رسد تا هلهله های تابستان شادی بخش نوجوان وجوان ما را به زردی کشد ، آمده است تا فریاد بزند که خورشید عزت و عظمت این کوه و کوهستان ، دشت ، گسل، چالان ،وصل و فصل …پشت پر چین بی تفاوتی و ترس ،خیمه زده ،کافی است زلف شب و پرچین را کنار بزنیم تا چهره اش طلوع کند در گداختن پاییز .او آمده است فریاد بزند که تا چهار شنبه سوری نیمی از زردی عمرمان را برهفت کپه آتش بجهانیم و سرخی را از زرد او بستانیم به امید دمیدن صبح فروزان فرهنگ غنی مان.
فرهنگ شفاهی، ادبار و بد بختی نمی پذیرد . کافی است دست خود را یک بار به نشانه ی اعتماد در دستان این نستوه پژوهش پذیر بی ادعا بدهیم تا در سفر بهاری دیگر و جشن و شادابی و رویشی دیگر تنها نباشیم.
سالیان نه چندان طولانی که پشت سر نهاده ایم ،در زوات عمو محمد ها ،عمو مراد ها ،در الیت شیخ ذبیح ها و مشهدی هدایت ها ،کدخدا اسفندیار ها ، در خرمنه خیر اله ها و قربانعلی ها ،در سنگدره دایی پیرد ها ،در مرزن آباد صیادی نژاد ها ،ردایی ها،فولادی ها ،فاخری ها را از چنگ دادیم و سالی دیگردر تجنکلاحاج ربیع ها در دلیر کدخدا صمد ها ، ولی محمد ها ،پهلوانان نامی و شهره ی عالم کریم ها ،مراد ها ،رجبعلی ها ،کرم ها…در فشکورکدخدا ابوالحسن ها ،در گویتر پهلوان قدرت [2]ها ،پهلوان مصطفی[3] در بنفشه ده پهلوان ذکریا ها و در حسنکیف پهلوان صفر ها و…به آسانی از گوشه ی سفره هامان پاورچیدند بی آنکه در یابیم که ای وای چه خسران و زیان جبران ناپذیری! دو امیر قلی دلیری و الیتی چگونه با کوله باری از خاطرات شیرین و تلخ و تجربه های بی امان پر کشیدند که حتا در عصر کامپیوتر های و انواع ضبط صوت و صداها نتوانستیم روحشان را در چنگ بگیریم تا این همه گنجینه ی ریز و درشتی که جهان برایش سر تعظیم فرود می آورد فراموش نکنیم و بر صفحه ای به یاد گار ارج نهیم . واهمه دارم از بردن نام کسانی که هستند چرا که اگر نام یکی شان به سهو از قلم باز ماند ؟،رنجی که بر دلش می نشانم تا ابد گریبانم را بگیرد . تنها به سهم خود فریاد استغاثه دارم از تمام مردان مرد و زنان که مردانه می زیند که چیزی به غروب بی کسی نمانده ،از روزی که زبان سراسر کنایه و لطیفه و زیبایی فرزندان مان را از صحنه ی ذهن شان ستر دیم و به جایش فقط فارسی نشاندیم همان روز مردیم.
آن روزی که سخن گفتن به زبان بومی را دور از شأن و کلاس فرزندان خود فرض کردیم مردیم چون ندانستیم که مرز بین دو نسل تنها به همین تغییر زبان چگونه گسل خوفناکی می سازد که هیچگاه دستمان به دست آنها نمی رسد .خود کرده را تد بیر نیست .اینک فرزندان شما ،به غیرتی مثال زدنی و با ادعایی ذره صفت و تواضعی شیرین سالیان سال ،عزم جزم کرده ،کوله بار همت بر پشت یسته با سفره ای نان و قاتقی از گیاهان کوهی ،به کوه و دره و جنگل زده ،قدم به قدم را پویان و جویان طی طریق کرده ،گون به گون ،کاشم به کاشم ،نکره به نکره را پیاده به سیرو سیاحت ،عمرو جوانی ره سپرده تا شاید به جنگ اهریمن جدایی دو نسل برود و زهی به غیرت ،چه شیرین پرداخته ونسیم گونه به نوازش فرهنگ دست یازیده و چه شیرانه به پیکار بیگانگی ها رفته. فرهنگی از لغات چوپانی ،تا مقام ها ی موسیقی فراموش شده تا احیای مجدد عزیز نگار و ولگسری وامیری به شیوه ی کوهستان و تا ضرب المثل ها ی رنگارنگ و لغات اصیل فراموش شده که زاد گاه شان زبان دری قرن ها ی دوم و سوم و چهارم سامانی و غزنوی بوده همت گماشته ،اینک بهاریه ای را هر چند سترگ و روح نواز اما به زعم خودش متواضعانه پای ملخ به در گاه سلیمان بردن می داند به شما، به قول خودش «شیر اندرانیان» تقدیم نموده است. بردن نام این فرزند خستگی نا پذیر آنچنان موئمنانه و عزیز است که این خادم حقیر نامش را هنگامی بر زبان می آورم که به احترام کلاه از سر بر گرفته باشم و بر گام هایش بوسه می زنم و فریاد بر می آورم : ای عزیز، مومن توپا ابراهیمی ،ای آرش تیر انداز سرزمین های مهد عشق و عطوفت و عظمت!
تنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
ای دوست به جان عزیزتر از برادر و ای برادر لطیف تر از دوست ! در هیاهوی لذت های پوچ و پوشالین تأسف بارما، فقط توبودی که همچنان ایستادی چون فرزند هدایتی و از آغاز مقصدت پیدا و افق رنج هایت تا کران ناپیدا . هیچ کس نخواهد توانست در عظمت این اثر که خود مقدمه ای است از یک متن چند هزار صفحه ای ،خود را شریک گام هایت بداند و یا در مخیله ی خود بتواند به جمیع حاصل جمع آنچه تو در آستانه ی زوال نجات بخشیده ای ،به باور برسد .حاشا و کلا که چنین عظمتی فقط از چون تویی ساخته است که ضامن آبروی همگانی .
نامت بلند و مومنانه بر فراز حصار چال و لشکرک و سه برار و الانه سرتا زرین کوه در اهتزاز باد . یاری گر این سوی وطن اسلامی کسی نیست مگر برازنده ای چون :مومن توپا ابراهیمی.
آنچه قلمی شد تنها واگویه ی دلی بوده از غم ازکف رفتن فرهنگ اصیل این کهن بوم و بر، نه ستایشی سزاوار از آنچه هستی و می مانی.
امید که شگفتی آفرینی ات ستاره ی دنباله دار تا زه ای باشد در پهنه ی آسمان ، از دشت تا میان بند و کوهستان عزیز.
دلداده ی لحظه لحظه ی کوهستان:ایرج سام دلیری
پایان بهمن یکهزار و سیصد نود و دو
۹ نظر در “سالنامه محلی کلارستاق در چالوس”
سلام:ممنون اقای سام بسیار جالب وزیبا بود وعرض تبریک به اقای ابراهیمی عزیزخسته نباشید
تشکر از مدیریت محترم دهکده الیت
انشاالله که همیشه موفق باشید
اسماعیل جان سلام و خسته نباشید.
با تشکر از آقای ایرج سام دلیری
مومن پرچمدار ” بوجود آوردن اعتماد به نفس” و آشتی” است.
چند سالیست شما تلاش بر آن دارید باتوجه به استان شدن غرب مازندران آن را شیر اندران خطاب کنند متاسفانه شیر یک حیوان درنده و وحشی می باشد یعنی ما غرب مازندرانی ها … هستیم.
در تاریخ پنج هزار ساله ایران- و کتابهای تاریخ متعدد مازندران خصوصا مرعشی ازنام طبرستان و مازندران تعریف و بسیار آمده است
تلاش ما می بایست بر آن باشد که همان مازندران با پیشینه اش حفظ بماند نه نام …
قسمت شرق مازندران که علاقه فراوانی به نام طبرستان دارندو حتی صدا و سیمای -کوچه و خیابان آنان به نام تبرستان یا«طبرستان»ثبت شد باقی بماند
سپاس از دو عزیزی که در جهت حفظ و اعتلای فرهنگ فراموش شده غرب مازندران تلاش وصف ناشدنی دارند.
دست مریزاد و همتتان والا
درپاسخ به آقای ابراهیمی باید بگویم اولا چربطی دارد؟ اینجا بحث استان شدن غرب مازندران در میان نیست ،این حضرت ابراهیمی دیر از خواب برخاستند ،اون موضوع مال شش سال پیش بود،مقاله ی شیر اندران استاد فاضل و بی بدیلم مومن توپا ابراهیمی شاهکاری بی نظیر بود که حتی شرق استانی ها هم آن را تحسین کردند این مقاله در روز نامه های متعددی چون پیک سبز ،ابتکار،دیار سبز و مشرق زمین و در سایت های متعددی به وقتش منتشر شد و اساتید محترم دانشگاه بر آن نقد های خوبی لز شرق و غرب مازندران زدند به نحوی که مدت ها نقل محافل و مجالس ژور نالیستی و ادبی بود فقط میشود گفت این گونه نظرات تنگ نظرانه چیزی نیست جز آنکه بگوییم مرغ همسایه غازه!
سنگ بد گوهر اگر کاسهی زرین شکند بر سنگ نیف زاید و از زر کم نشود .
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
باز هم……….« فرهنگ» ……….. چه واژه غریبی !!
فهرست کتاب تاریخی «کلارستاق» چالوس شهر کهن – نویسنده محترم آقای جعفر ولی پور پسر دایی ولی ولی پور .
وجه تسمیه چالوس-گاه شماری – پتک -پنجه پتک توضیح تقویم طبری -شروع تاریخ نوین مازندران و کلارستاق نام ماه های سال در گویش مازندران کبیسه پتک اسپهبد «گیل ژاماسپی- پادشاه ساسانی-مازندران در تاریخ – گویش و نژاد- ضرب سکه در مازندران کلارستاق در زمان محمد بن هارون – ناصر کبیر -علویان – مازندران در شاهنامه- چالوس از نگاه مستشرقین – رد پای اسماعیلیه – روستاهای چالوس – گنجینه کلاردشت -آثار سیمین – شهر باستانی کلار-سعد آباد- رستمدار -رویان -دلیر و الیت- کوها-جنگلها -جاذبه های تاریخی-کاروانسراها -آبشارها-بقعه ها –سنگ نوشته های الیت -مرقد سید ظهیرالدین – ضرب المثل ها – سنتهای در کلارستاق – گویش -ترانه ها – فرهنگ گالشی -شب یلدا -دژهای ورودی – قلعه ها ی دیدبانی گرد رو – دختر قلعه -دژبن – قلعه تیجک – گردرو و …-شهر باستانی الیت- حاکمان رستمدار- رواج شیعی در مازندران و …
کتابی بسیارجامع و کامل با همت نویسنده محترم استاد جعفر ولی پور به چاپ رسیده است و در کتابخانه های معتبر چالوس و نوشهر قابل خرید است.
پاسخ به نظر ظاهری و مستعار دبیر زوات و الیتی
۱آقای ابراهیمی همیشه سعی کن در فضای مجازی ادب و فرهنگ را حفظ کنی تا فقر فرهنگی…
۲ مازندران بود – هست و خواهد ماند لطفا اسم قلابی براش نتراشیدشما وآن اساتیدکه لابد در مجلس پلو خوری و.. این اسمو تایید کردند
ضمنا عدم تقسیم استان بودجه نیست و بلکه جمعیت است
۳ از استقبال شرق مازندرانیها اشاره داشتید اولا آنان از خداشونه که نام جاودان مازندران و تبرستان را یدک بکشند. ولی درمطالب و نقدشان در سرفصل «فرصت طلبان غرب مازندران، دایه مهربان تر از مادر ! – دریانیوز» « از ” کاه ” ، ” کوه “درست نکنید» «کوتوله ها قدرتی برای چانه زنی ندارند» – « بهمن صادقی لاریمی» ظاهرا چیز دیگری نوشتند و جوابی کوبندی تحویل گرفتی و به خاطر شما به همه غرب مازندرانیها توهین شد.
۴ از سواد و بی سوادی گفتی اولا سواد شما برای هفت پشتمان بسه دوما امروز در هر خانه ی دست کم یک لیسانس خوابیده آن یک زمانی بود به واسطه سواد عوام فریبی و تاریخ منطقه را جعل می کردند پس خود را با سواد و بقیه را عوام فرض نکن همه بلدندمثل تو پاستوریزه و با کلمات بازی کنند یا از کتابهای متعدد اطلاعات جمع آوری و مطلب قلمبه سلمبه سر هم بچینند.
۵ سعی نکن با اسم هایی چون سام دلیری – التج- الیتی-التی-ازتجنکلا –از مرزن آباد – میردارسلطانی – کوهستانی- شویج – کرات تلی –کر گزنا –دبیر-آشنا- گیل محله زوات جورمحلی- دیگران را با کلماتی چون حسود بی سواد- عمرو آس و…. توهین و از خود با نام فرهیخته – استادبی بدیل – روزنامه نگار -پژوهشگر – فاضل تعریف کنی نحوی نگارش و انشاء تابلوشماست . «وسلام»
«با عرض پوزش از آقای منصوری»
با سلام و ادب
آقای لیسانس در هر خانه خوابیده :
عمر و آس غلط عمرعاص صحیح
با درود فراوان به محضر مبارک همه ی فضلا و دانش آموختگان لیسانسیه ای که بیدارند و فارسی را پاس میدارند.