امیر کیست و امیری چیست ؟
از زندگی و سرگذشت امیر نقل قولهای بسیاری هست که در اینجا به یکی از معروفترین آن اشاره میکنم .
سید محمد (معروف به امیر ) از اهالی پازوار جالیزکار بوده و دل در گروِ مهرِ خدیجه، دخترِ ارباب دارد. خدیجه را نیز به او تمایل بوده است. در فصل بهار که تازه تخم جالیز را کاشته بود برای استراحت گوشه باغ نشسته بود که سواری به سید محمد میرسد و از او میخواهد که از جالیز برایش خربزه بیاورد. سید محمد تعجّب میکند؛ زیرا تازه خربزه کاشته بود و هنوز زمانِ رسیدن خربزه نبود. به اصرار سوار، وارد باغ میشود خربزههای فراوانی میبیند و باغ را چون بهشت مییابد. با حیرت خربزهای برای سوار میآورد. سوار خربزه را به سید محمد بخشید و از او خواست که خربزه را با هرکس که دوست دارد بخورد. سید به باغ باز میگردد و باغ را به رونق چند لحظه پیش نمیبیند و به فکر فرو رفته و از باغ خارج میشود که با صدای گریه دخترکی متوجه عبور گوهر به همراه مادرش شد از آنجا که گوهر ناراحت و گریان بود سید محمد برای ساکت شدن گوهر نیمی از پاره خربزه را به او میدهد و مابقی را خودش میخورد مادر گوهر از سید محمد پرسید که تو این فصل خربزه از کجا آورده ای که سید اینگونه جواب داد
((امروز باغ سر بیمه جوان یاسی /دیم سرخ گل و لب مانند عباسی ))
در این هنگام گوهر حرف او را قطع کرده و اینگونه گفت
((نادونِ مردی این ته عقل و شناسی / اون شخص مرتضی علی (ع) بیه تو وره نشناسی )) این شد که هر دو با خوردن خربزه شروع به شعر گفتن میکنند و در مییابند که آن سوار حضرت علی(ع) بوده است. سید محمد به دنبال سوار روانه میشود و به پابوسیِ سوار مشرّف میگردد و درِ معرفت به رویش گشوده میشود و از آن لحظه به بعد عشق خدیجه را به فراموشی سپرده و دل در گرو یار و معشوق حقیقی خویش میسپارد و خود را امیر میخواند.
معمولا در جای جای استان مازندران خوانندگان محلی و بومی اشعاری را با عنوان امیری می خوانند که این اشعار منسوب به امیر پازواری می باشد اشعار امیری بصورت پرسش و پاسخ میباشد که بین امیر و گوهر رد و بدل میشد ولی در حال حاضر خوانندگان محلی برای جذابیت نواها ابتدای شعرهای دیگران هم عبارت (امیر گُنه جان ) را اضافه و با این سبک میخوانند .
اشعار امیر با این دو بیت آغاز شد.
یارون بوینین من ذات بلبل دارمه یارون
گردش هوا میل گل دارمه یارون
زینت دنی ذات جٍل دارمه یارون
دوازده تا اِموم شه دل دارمه یارون
************اشعار امیری *************
امیرگُنه جان کُدیم دم که دو تا چو و دستاره
کُدیم شمع که و دایم بر قراره
کُدیم ماتم که سالی یکبار در کاره
کُدیم شخص که و بهشت سرداره
اون دم دمیه ِ که دو تا چو و دستاره
اون شمع افتاب که دایم برقراره
ماتم محرم که سال یکبار درکاره
اون شخص جناب محمد که بهشت سرداره
***************
امیر گنه جان کدیم دریو ، دریوی بی پایونه
کدیم کشتی بی بادبون روانه
کدیم شخص که یک سر و هفت زفونه
کدیم شخص که دربان آسمونه
اون دریو آسمونه که دریوی بی پایونه
کشتی آفتابه بی بادبون رونه
اون شخص عزرائیل یک سر و هفت زفونه
جناب جبرئیل آسمونه دربونه
صفحه اشعار و دوبیتی های محلی مازندرانی
برچسبها: اشعار محلی
۳ نظر در “امیر و اشعار امیری”
سلام سنتی را یاداوری کردید که اگر چه مظلوم واقع شده اما هنوز در کل مازندران و منطقه کلارستاق طرفداران فراوانی دارد براستی کدام آوا در این طبیعت زیبا دلنشین تر از آوای امیریست از اینکه مرا به یاد بچگی ام و امیری خواندن پدر بزرگ خدا بیامرزم انداختید متشکرم.
روایت شما از امیر با دیگر روایاتی که تا کنون نوشته یا گفته شده اندکی به لحاظ اسامی متفاوت است. مثلا خدیجه یا سید محمد در این صورت نفر مودید خدیجه چطور گوهر و سید محمد امیر شد .حالا که بحث امیر را گشودید حرف و سخن در این خصوص زیاد است لطفا منبع روایت خود را اعلام کنید واگر تمایل دارید در این خصوص بیشتر کار کنید همراهی می کنم.منتضر پاسخ شما هستم.
با سپاس از زحمتتی که در اشاعه فولکلور منطقه می کشید.
اگر چنانچه مقدور است پاسخی به ایمیل در خصوص منبع شفاهی یا احیاناً کتبی، امیر کیست؟ مرقوم بفرمایید مزید امتنان خواهد بود.
مراتب سپاس خود را از مدیریت محترم سایت دارم.