قدر مجموعه ی گل مرغ سحر داند و بس
دایی علی احمد سالک طریق معبد تا معبود
گرمای بی امان تابستانه امانت را بریده است، می خواهی به کاری سر گرم شوی اما «برف عمر در لهیب آفتاب تموز » پیوسته در حال گداختن است وتو کلافی سر در گم ، ناگهان دستی ز غیب بر می آید تا دمی نشاطی بر انگیزد، صدای زنگ تلفن تو را به گفتگو می خواند ،کسل و بی رغبت گوشی را بر می داری ناگهان در می یابی امواج صدایی آشنا و ملکوتی در حفره ی گوش خوش می نشیند.شوقت برانگیخته می گردد و حست در باغ کنجکاوی به عطر گُل آغشته می گردد…آیا این نجوای دل نشین از کدامین حنجره بر می خیزد؟هنوز از فرصت غنیمتی نگرفتی تا دمی آرشیو حافظه ات را بکاوی ،می دانی آشناست چرا که گفته اند:«آشنا داند صدای آشنا …» صدای مقابل حیرانی ات را در می یابد و می گوید
:فاندرم ! بیدرنگ ذهنت نام های دوستانی چون :علی آقا، غلامرضا، حمید ،نادر و…ر ا مرور می کند که باز از همان سو امداد می شوی :«علیرضا» هستم .بی اختیار گوشی تلفن را به سینه می کشی ، به شوق و احترام از جا بر می خیزی سلام را تکرار می کنی و احوال می پرسی را مکرر؛ دم گرم اورا از بال امواج صدایش صید می کنی و با خود می گویی :فلانی !بر پیشخوان مواصله، باز جنس محبت را کم آورده ای ،عبور گاهت را به راسته ی بازار خوبان راست گردان که :
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
غنچه ی باغ گقتگو چنان می شکفد که گرمای کلافه کننده ی« تاوسن دشت» را فراموش می کنی ولی کلاف رشته ی سخن بدان جا سر باز می برد که چگونه می توانیم قدر گران باری پیشینیان را ارج بگذاریم ؟در دنیایی که به لطف رسانه های فوق مدرن هر دم از مزارع گوشه کنار جهان بار ها به سر منزل مقصود می رساند و فرهنگ و آداب و رسوم مصنوعی وجعلی به خر من ما آوار می گرداند چه کنیم تا همچنان خوشه های خود بر گیریم و در مزرعه نیاکانی به قصد باز آفرینی ، بذر خود بنشانیم و دانه ی خود درو کنیم؟؟شاید یک راه آن قدر شناسی از شخصیت هایی با شد که گمنامانه خادمان بی مزد منت فرهنگی این کهن بوم بر هستند .می آیند و می زیند و می روند بی آنکه دیده شوند.در پیش چشمان ما هستند ،با آنها مراوده داریم اما هرگز با دیدی دیدار گر بدان ها نمی نگریم! چراکه فارغ التحصیل فلان دانشگاه نیستند و فلان مدرک را در یافت نداشته اند، عضو فلان کانون نیستند و فلان خانه ی هنری را برای عضویت طی طریق نکرده و سالک راه فلان مکتب و فلان شخصیت شاخص نبوده اند …و قس علیهذا
اما گویی یکسره فراموش کرده ایم که در دیارفرهنگ شفاهی، دانشگاه هویتی جزخانه ی پدری ندارد ومنبع علمی همان جامه ای است که بر تن جامعه آراستند وعرصه ی کار و تلاش پیوسته انسان ساز بود و منبع تولید دانش تجربی و فرهنگی .استاد پدر و مادر و شاگرد پسر و دختربودند و شاخ و برگ شجره ی پاکیزه ی دانش از ریشه تا شاخه و گل و میوه همواره چون چشمه ای جوشان از نسلی به نسل دیگر در جریان. بگذاریم و بگذریم…
ضرب المثلی را مصداق چنین است که:«حرف حرف آُرنه وا ورف اُرنه =ازحرف حرف زاید و از باد برف » از خود می پرسی اکنون که ماه صیام است وکام ها به روزه بسته، آیا به خاطر داری سحری را با سحر خوانی چه کسی با لذت بیشتری صرف کردی و با صدای اذان چه کسی از خوردن دست گشیدی و روی به نیایش صبح گاهان آوردی ؟آیا می توانی آنگاه که به انتظار افطار در کنار سفره ی گشوده به تیک تاک ساعت گوش جان سپرده بودی باز هم این صدای فرشته آسای چکسی بود که روا دانست اگر شده با آبجوش یا شربتی لبی تر گردانی و گلوی خشکیده را با نوید شرابی طهور به جنبش واداری ؟هرگزبیاد می آوری در شب های قدر خوانش دعای جوشن کبیر را با صدای مسلط چکسی به سحر کشاندی و در ماه محرم ناب ترین مرثیه ها و مصیبت نامه ها و مجالس نوحه گری کتاب «جُنگ»مرحوم ملاعلی فاخر تیر گر را با نوحه کری چه کسی شنیداری کردی و اگرحظی بردی و اشکی از دیده فروریختی ، با کدامین کلام ، نغمه و نوا زاری نمودی؟اگر در الیت زمستان سرد یا پاییز زرد را مهمان بودی کدامین« غنچه ی بهار» به استقبالت آمدوبر کنار کدامین سفره ی گسترده به وسعت دل گشاینده اش بر نشستی و برخاستی؟آری می توانی به خاطر بیاوری .او کسی نیست جز دایی علی احمد که نیم قرن در این کار سابقه دارد و انصافا در کار خود بسیار ماهر و تواناست.
از خیال که به در می آیی صدای گرم آقای فاندر را با لفظ اندک و معنی بسیاردوباره گوش می کنی که حال اهل درد بیان می کند .او در پی دومین سال متوالی که حضور گرم خود را در ماه مبارک رمضان در مسجد حضرت امام زمان الیت تداوم داد،در راستای قدرشناسی از چهره های گمنام فرهنگی این پیر فرهنگ مذهبی الیت و تجنکلا را پس از سابقه ای چنین ، به حق و بجا، شایسته ی نکو داشتی در خور دانستند که تحقق آن را بیگمان ،همگان لازم می دانند و از آن استقبال می کنند آن هم در روز عید قطر :
ساقیا آمدن عید مبارک بادت آن مواعید که کردی مرواد از یادت
به میان افکندن چنین رسمی بی تردید باعث تداوم راه نکوی این راد مردمان خواهد شد که امید واریم دامنه ی آن همه ی زمینه های دیگر را نیز در بر گیرد.
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه زان پیش که گویند از این دار فنا رفت
خادم همه ی پیران راه شرافت و نام آوران طریق انسانیت از کوهستان تا دشت و بیابان
م.ت.ا
یک نظر در “قدر مجموعه ی گل مرغ سحر داند و بس”
صحبت، پند و اندرز، دین داری ومنبرداری حاج آقا فاندر تحسین خاصی دارد
باعث افتخار ما هستند