فقط برای خنده
مخ…تار بیل بدست مشغول کرتبندی(مرزبندی) زمین شالیزار بود که شنید صاحبِ تیلر شخمزنی به مالک زمین، گفت: تیلرم هفت اسبه! مخ…تار دور و برو نگاه کرد ودید این تیلر ، فقط یک تیکه آهنپاره است و از اسب خبری نیست. پرسید: برار، مِن یه تا اسب هم نَویمه ، ته هفت تا اسب پس کجا؟! صاحب تیلر جواب داد: مخ…تار جان ! قدرتش هفت اسب بخاره. مخ…تار درحالی که سرش را می خاراند گفت: این بخار، اسب دَهَنه هَسه یا وِ کِشه! صاحب تیلر در حالی که می خندید گفت: مخ…تار جان ! خدا ترا طول عمر دهد برو آن گاوآهن رو بیار. مخ…تار جایی را که صاحب تیلر نشان داد ، دید فقط یک گاجمه است. رو به آمر کرد و گقت : اَرین چی تریلیای هسه که هم اسب دارنه هم گو! راسی یه دفه بو وِ گوسِن و بِز کُجه کَته تا ته واسه بیارم!