ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

تماس با ما

۵

تیر

آب را تیل* نکنیم آب را سیل* نکنیم

آب را تیل* نکنیم آب را سیل* نکنیم
مومن توپا ابراهیمی
عکس : مومن توپا ابراهیمی
صبح روزهفتم مهر ماه است،ناچاری از روستا جهت رتق و فتق امور به شهر بروی ،سعی می کنی وقت را طوری تنظیم کنی که با مراجعه ی به موقع در ساعت پر نشاط کار ادارات بتوانی  به کارت برسی . چهار پنج کیلومتری با شهر فاصله داری ،می دانی که در کنار جاده باید مدت ها منتظر تاکسی بمانی تا شاید یک دستگاه از آن زرد هایش از راه برسد و چون مقصد آنها کمی دورترک است وایستگاهش انباشته از مسافر ،آرزومی کنی به هنگام برگشت یک جای خالی برای تونیز مانده باشد.


    مسئولان به تحقیق و تصریح  یا گاهی به تأکیدمی گویند :دراین مسیر بیش از 53 دستگاه تاکسی امتیاز خط دارند و عضو رسمی تعاونی تاکسی رانی هستند ،با این حساب حضرات از امتیاز در اختیار خود همه گونه بهره ای می برند ،یک قلمش این است که فقط قیمت امتیازی که در اختیار دارند بی آنکه تبر و تیشه ای زده باشند میلیون ها تومان خرید و فروش می کنند ،صد البته که بایدبه الزاماتی نیز تن در دهند زیرا به هر حال تشکل تاکسیرانی، صنفی قانون مند است و علی القاعده باید در قبال این امتیازات باد آورد تعهداتی هم داشته باشد.مثلاتاکسی رانان محترم همه روزه موظف باشند سر کار حاضر باشند که دربهترین حالت ممکن فقط 15یا 20دستگاه سر پست خود حاضرند ،برای خروج از مسیر معین شده مجوز کتبی بگیرند،ساعات کار مشخصی داشته باشند،حقوق مسافر را محترم شمارند، چرا بسیاری ار رانندگان محترم در صندلی جلو دو مسافر سوار می کنند ؟اگر احیانا با اعتراضی رو برو شوند ،معترض پرخاشگرانه پاسخ می گیرد که:« مگر سفر قند هار می رویم دوقدم راه است دیگر ثواب دارد! »و قس علیهذا… در اینجا این پرسش مطرح است که آیا ما شمارش بلد نیستیم یا رقم 20تازه گی ها با 53همشمار شد ؟اگر کسی بپرسد باقی تاکسی ها پس کجا هستند؟دیگر همکاران می گویند : توی راهند. البته دروغ هم نمی گویند چون این تاکسی های عزیز یک جایی تو راه هستند، مثلا آن راه می تواند راه چالوس به کوهستان باشد.یا یک جایی در حاشیه ی راهی پارک شده باشد و صاحبش مشغول به شغل شریف دیگری که تاکسی رانی در واقع شغل دوم اومحسوب است،با این حساب می بینید که از راه خارج نشده  وبه هر حال به وظایف خود عمل می کند مگر نه این که صاحبش اکیپ کاری خود  را باید صبح ببرد سر کار ظهر به منزل برساند و عصر ببرد  شب نیز برگرداند؟خوب اگر تاکسی خودشان نبود باید تاکسی دیگری معطل می شد؟!؟       اقتضا دارد کمی از تعریض بدر آییم و به تصریح بر گردیم:روند کار رفت و بر گشت همه جا چنان است که مسیر حرکت بامداد هر روز از روستا به شهر ودر ساعات میانه تا شام معکوس است ودر آخرین ساعات وقت اداری آنگاه که دبستان ها ،دبیرستان ها،دانشگاه ها ، ادارات ،آموزشگاه ها ،باشگاه های ورزشی،کارگاه های ساختمانی،بازارو…تعطیل می شوند مسیر معکوس است و به هر صورت بامدادان در مسیر بر گشت از شهر به روستا، این تاکسی ها ممکن است خالی باشند .بدین بهانه کرایه ها بسیار سنگین و به قول معروف پابه رکاب 700تومان باشد در حالی که بسیاری از این رانندگان محترم به حقوق سر نشین احترام نگذاشته در صندلی جلو دو نفر سوار می کنند ،مسافران چاق را با عشوه و ناز سوار می کنند ،حتی الامکان پیران ،مریض ها ،و زنانی که بچه همراه دارند سوار نمی کنند چون سوار و پیاده شدنشان طول می کشد و وزن اضافی دارند ،هرگز در صندوق عقب را باز نمی کنند و…اگر احیانا کسی جرئت کند و سخنی به اعتراض بگوید با آواری از واژگان و کلمات اعتراض آمیز روبرو می شود که مثلا آیا می دانی که لاستیک حلقه ای چنده ؟آیا میدانی هر چند بار یک دفعه باید فنر و کمک را عوض کنم  .این لوازم یدکی چینی فکر می کنی چقدر دوام دارند ؟ یک شمع و پلاتین می دانی چقدرقیمت دارد ؟آیا می دانی همین روکش صندلی که رویش لمیده ای چقدر دوام دارد؟!آیا می دانی این برف پاک کن عمرش به طول یک زمستان هم قد نمی دهد ؟آیا می دانی قیمت روغن چند است ؟آیا می دانی اجرت تعویض روغن ،پنچر گیری ،اسید باطری ،تسمه پروانه ،شمع ،پلاتین ،چارشاخ گردان،قفل در ،شیشه و…چند است؟پشیمان می شوی که چرا اعتراض کردی ؟با خود می گویی ای کاش می توانستم برای ایشان یک شکم سیر گریه کنم و ای کاش یک نفر دیگر را روی زانویم می نشاندم تا این گونه جگرم برایش کباب نشود.
    (به درستی که باید حساب شماری از رانندگان بسیار شریف را با اکثریت بهانه جو جدا کرد چرا که آیین فتوت و جوان مردی را در همه حال حفظ کرده اند و پیوسته رفتاری قابل تقدیر دارند) به راستی آیا این راننده ی زحمتکش و محترم می داند هفتصد تومان هم برای یک مسیر حد اکثر چهار پنج کیلو متری که از همان صد متر اولش نیز همین کرایه را طلب می کند نیز پول کمی نیست ؟آیا او می داند همه ی کسانی که با تاکسی رفت و آمد می کنند از اقشار کم در آمد جامعه هستند ؟آیا می داند اگر قرار باشد از یک خانواده فقط یک محصل دبستانی یا دبیر ستانی و یک دانشجوداشته باشد که همه روز در رفت و آمد باشند هزینه ی رفت و آمد آنها تا اولین ایستگاه چند است ودر مرحله ی دوم از ایستگاه تا مقصد اصلی چه مبلغ دیگر باید بپردازد؟این هزینه را افزون کنید بر هزینه ای که بر هزینه ی رفت و آمد پدر و مادر که به حکم ضرورت باید دستکم هفته ای دو سه بار به شهر بروند و بر گردند .
     براستی چرا کرایه ی فردی که در پانصد قدمی پیاده می شود با کسی که در انتهای خط چهارپنج کیلومتری مقصد دارد باید یکسان باشد ؟پابه رکاب هفتصد تومان چه معنی می دهد ؟آیا راننده ی محترم پس از پیاده کردن مسافران ابتدای خط که کم هم نیستند دیگرتا مقصد کسی را سوار نمی کند ؟اگر این کار را می کند پس چرا منت لاستیک و کمک فنر، فیوز، چراغ و غیره را به گردن مسافر می گذارد ؟پس  قصه ی احترام به مسافر چه می شود؟مگر خرد مندان نگفته اند« همیشه حق با مشتری است ؟» آیا راننده ی محترم که از شمع و پلاتین و پروانه صحبت می کند و از ایران تا چین و ماچین همه را محکوم می کند که چرا لوازم یدکی، با دوام مادام العمرتولید نمی کنند آیا می دانند کارگرانی که مسافر او شدند در گرمای 35 درجه ی سال جاری چگونه جان کندند و چقدر بیل زدند تا از کد یمین و عرق جبین هفتصد تومان او و دیگر مخارج سر سام آور را جور کنند ؟آیا او می داند که  چقدر ماسه باید ملات بگیرد.چند کیسه سیمان 50 کیلویی را جابه جا کند، چقدر در کارخانه و کارگاه عرق بریزد  ، چند ساعت کار شاق جسمانی را تحمل کند  ، چند ساعت در اداره با ارباب رجوع سر و کله بزند ، جلوی تنور  گرم نانوایی چگونه روزی یک باربرشته شود،درکارگاه چوب بری چند کنده ی سنگین را به دم تیغه ی اره بسپارد،در مزرعه ی برنجش چگونه تمام تنش با گل اندود شود؟ و …
بگذریم که اینبار کلاغه به خونش رسید اما قصه ی ما به سر نرسید.
در شوری خانوادگی تصمیم می گیرید تا آنجا که ضرورت ایجاب نکرد از رفت و آمد پرهیز کنید تا این همه مزاحم رانندگان محترم تاکسی نشوید و این همه زمینه ی تخریب یدکی های  اتوموبیلشان را فراهم نکنید اما مگر این تصمیم چقدر عملیست؟ آن روز  نیز کنار جاده به صدق و نه کذب یا اغراغ ساعتی انتظار می کشی بدلیل گرمای شدید و عدم نزول باران زمین نیز رمقی ندارد تا به قول قدیمی ها در زیر پایت سبزه برویاند .به خود می گویی خوب کمی قدم بزن شاید بختت بازشود و آن سو ترک تاکسی ها از راه برسند اما از مقابل هر کوچه که می گذری انبوهی از مسافران اعم از زن و بچه ، پیر و جوان ، مریض و سالم ، باردار و بی بار در انتظاری کشنده لحظه شماری می کنند..قدم هارا کند تر می کنی چون می دانی باید پیاده به شهر برسی .ساعت 5/8 از خانه بیرون آمدی اکنون ساعت 11 است  ، وقت رسیدگی به کارهای اداری را از دست دادی چون می دانی در این ساعات رییسان محترم ادارات در جلسات هستند و کارمندان نیز اگر به مرخصی نرفته باشند ، اگر خسته نباشند ، اگر حوصله داشته باشند ، اگر ، اگر ، اگر…ممکن است به کارت برسند یا بفرمایند چون رییس در جلسه است برای بازدید یا معارفه یا کلنگ زنی  یا … یا … یا…رفته رسیدگی ممکن نیست تشریف ببرید فردا بیایید.
     دلت را به دریا می زنی و می گویی : حالا که تو این گرما سه چهار کیلومتر راه را پیاده کوبیدم سری میزنم پناه بر خدا!
     داری از روی پل کمربندی چالوس کلار آباد رد می شوی به شدت عرق کرده ای نسیم خنکی که کمی بوی خاک  می دهد برتن عرق کرده ات بوسه زده و روح تازه ای در جسمت می دمد.موقتا مصیبت تاکسی و مسافر را در جاده ی چالوس- «زوات» فرا موش می کنی، با خود می گویی خنکای این نسیم را مدیون همین رودخانه هستم، خدارا شکر که چنین نعمتی را نصیب ما کرده ، سرت را به طرف امواج خروشانش می چرخانی همچنان همانند امسال ، پارسال و سال های پیشین تتش را آلوده و در پوششی از گِل می بینی ، به این رنگ از سیمایش دیگر عادت کردی اما آنچه که دستکم در یک دهه اخیردر کنار این رودخانه شاهدش نبودی این است که فردی بر روی تخته سنگی نشسته، کرم خاکی را به قلاب می کشد تا ماهی صید کند.

برای دیدن عکس در سایز اصلی روی آن کلیک کنید

برای دیدن عکس در سایز اصلی روی آن کلیک کنید

زهرخندی تلخ بر روی لبانت شکوفا می شود زیرا به خود گفته ای آن فرصت طلب همیشگی را که پیوسته از آب گل آلود ماهی می گیرد و هیچکس تا به حال نتوانسته به هنگام ارتکاب به این جرم مچش را بگیرد تو پیدا کردی.تنها کاری که می توانی جهت مستند کردن  این کار انجام دهی این است که موبایلت را در آورده و تصویر این فرصت طلب را که مشغول صید ماهی از آب گل آلود است  ثبت کنی .آیا او می تواند به این کار توفیق یابد ؟ اللهُ اعلم…؟
نام ماهی که به ذهنت تداعی می شود بی آنکه ربطی به موضوع یادداشت ما داشته باشد به یاد می آوری که پیشینیان سروده اند:
جون اونه گه شو وره خو نیره  جوان آن است که شب خوابش نبرد
صب گه پرسا آهو ره دو بیره   صبح که برخاست بتواند آهورا به هنگام دو اسیر کند
صیاد اونه گه ماهی لپو بیره    صیاد واقعی کسی است که در محل «پخش آب »ماهی صید کند
 لپوسر هادا دریو ی لو بیره    درمحل پخش آب از دستش در رفت کرانه ی در یا صیدش کند
 واژه نامه
 تیل (til):گل آلود – لجن
سیل(sil) :نجس

یک نظر در “آب را تیل* نکنیم آب را سیل* نکنیم

  1. بهروز شمس‌پور گفت:

    اسمعیل‌جان سلام
    آقا مومن خسته نباشید و ممنون . آقا مومن! از این آب گل‌آلود ماهی نمی‌شود گرفت ولی ماه…ی خوبی گیر آقایان می‌افتد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فيسبوک اینستاگرام تلگرام