ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

تماس با ما

۱۵

اردیبهشت

خاطره کشتی سهراب و کوچک

روز عروسی نزدیک بود و از چند روز قبل زمزمه ی برگزاری کشتی محلی بود.مرحوم کوچک صالحی که گوسفندانش در مرتع اسبرو بودند و در محل ما رفقایی داشت و هیکل قدرتمندی هم داشت  و صحبت از کشتی او بود یک طرف قضیه مشخص بود ولی در سوی دیگر صحبت از کشتی اش با پدر بود سن و سالش از پدر کمتر بود ولی  کشتی گیری در حد پدر نبود و سابقه ی انچنانی هم نداشت و به نوعی جویای نام بود .

پدر در ان زمان در حسن سره بود و سن و سالش بیش از پنجاه بود و دوران کشتی اش هم به اتمام رسیده بود هرچند در همان سن هم پسرها و برادرزاده ها و …. که در مجالس خصوصی با او سرشاخ می شدند یارای مقابله نداشتند در کشتی مشتی که اصلا جسارت روبرو شدن نداشتند . اوج کشتی سهراب بود جوانی بیست و دو یا سه ساله .جلوی مسجد محل میدان کشتی دایر شد به گمانم روز عروسی قباد میردار بود. نهایتا قرارشد سهراب با او کشتی بگیرد. سهراب از قدرت جوانی برخوردار بود و کوچک از او مسن تر و باتجربه تر .چند تن از بچه های کم سن و سال کشتی گرفتند میدان را خلوت کردند . دایی نعمت نمساوی داور میدان بود دایی فرضعلی میردار و مرحوم عمو فرخعلی اسفندیاری و.. . هم در کنارش بودند. کشتی مشتی نبود . دو بار دست ها را بسوی هم دراز کردند و کف زدند. در سومین سری سهراب در سمت پایین و کوچک در سمت بالای میدان  قرار گرفت. سهراب دستانش را دراز کرد معلوم بود با توجه به قدرت بدنی کمتریش نسبت به کوچک میل به تن دادن نداشتولی در عوض چابک تر بود و جوانتر. دستهایش را جلو برد و او هم دستانش را در میان پنجه های سهراب از سمت رو قرارداد و با یک کشیدن ناگهانی و رها کردن  سهراب که قابل پیش بینی نبود کوچک تعادلش را از دست داد و کف دو دستش مانع شد که فرش زمین شود ولی زمین راکاملا لمس کردو به حدی فشار وارد امد که خود سهراب هم بعد از او  دستانش زمین را لمس کرد.طبق قوانین کشتی محلی کوچک بازنده بود و فکرش را هم نمی کرد هاج و واج مانده بود و اعتراض می کرد هرچند سودی نداشت همگان قبول داشتند ولی بعضی از دوستانش تقاضای برگزاری مجدد کشتی را داشتند .سهراب با اعلام دایی نعمت برنده و شروع به دوران کرد. کوچک کشتی گیر فنی هم نبود و در فاصله زمانی کوتاهی قبل ازاین کشتی با عمو احمدعلی  اسفندیاری به تساوی رسیده بود و به اصطلاح هم قوت اعلام شده بودند.. بحث این کشتی شاید داغترین بحث شب نشینی ها و محافل خصوصی و عمومی آن تابستان بود. بحث کارشناسی ای که دوستانی که قوانین کشتی محلی را نمی دانستند کشتی را تمام شده نمی دانستند ولی برای اهل فن کاملا واضح بود که کشتی با برتری  یکی از پهلوانان  محل ما – سهراب- به اتمام رسیده بود.

By: ستار توپا اسفندیاری

۲ نظر در “خاطره کشتی سهراب و کوچک

  1. كيادليري از كرج گفت:

    انصافا آقا ستار نوشته هاش جذابه و آدم تا کلش را نخونه نمی تونه سر از نوشته ها بر داره

  2. نورمحمد توپا اسفندیاری گفت:

    با تشکر از شما و عمو ستار توپا اسفندیاری ٬ لطفا باز هم از خاطرات کشتی داش سهراب و داش رستم سایر عزیزان بنویسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فيسبوک اینستاگرام تلگرام